پراوندلغتنامه دهخداپراوند. [ پ َ وَ ] (اِ) چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان ). دریواس . فدرنگ . شجار.فَردر.
پربونلغتنامه دهخداپربون .[ پ َ ] (اِ) بمعنی پرنون است که دیبای منقش تنک و نازک باشد. (تتمه ٔ برهان قاطع). و ظاهراً مصحف است .
تیزبازارلغتنامه دهخداتیزبازار. (اِ مرکب ) بازار گرم و پرمشتری . بازار پررونق و روا. بازار رائج : چه کردی که بودت خریدار آن کجا یافتی تیزبازار آن . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کار اوی
اشترالسوندلغتنامه دهخدااشترالسوند. [ اِ ] (اِخ ) شهری است در پروس (پومرانی ) در ساحل بالتیک که هزار تن سکنه و تجارتی پررونق دارد. شارل دوازدهم در سالهای 1713 و 1715 م . جایگاهی برای خ