پرداسلغتنامه دهخداپرداس . [ پ َ] (اِ مص ) بمعنی پرداختن باشد و بمعنی پائیدن یعنی ثبات داشتن و بسیار ماندن هم آمده است . (برهان ). برای این دعوی شاهدی نیست ، شاید مصحف و یا مجعول
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که
پرداختنلغتنامه دهخداپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن
زلغتنامه دهخداز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که