پرخواستهلغتنامه دهخداپرخواسته . [ پ ُ خوا / خا ت َ/ ت ِ ] (ص مرکب ) غنی . ثروتمند. پرثروت : ورا گشت آن شاهی آراسته جهان گشت پرداد و پرخواسته . فردوسی .بدین سال گنج تو آراسته ست که پ
پرخواستاریلغتنامه دهخداپرخواستاری . [ پ ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرخواستار. چگونگی آنکه خواستار بسیار دارد.
پرمایهلغتنامه دهخداپرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که مایه ٔ بسیار دارد. دارای مایه ٔ بسیار. مقابل کم مایه : خورشید منم به شاعری ، سایه توئی پرمایه منم بفضل و بی مایه توئی .
خوبرویلغتنامه دهخداخوبروی . (ص مرکب ) جمیل . آنکه چهره اش نیکو باشد. خوش صورت . زیبا. خوشگل . (ناظم الاطباء). صبیح . نیکوروی . خوش سیما. خوب رخسار. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خوبرو
گنبدلغتنامه دهخداگنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِ) پهلوی گومبت (گنبد، قبه ) در تهران و اراک (سلطان آباد) گنبذ، معرب آن «جنبذ» معجم البلدان در «جنبذ» و «جنبذه » اصلاً از آرامی و سریانی ما
غبادلغتنامه دهخداغباد. [ غ ُ ] (اِخ ) قباد. ابن فیروز پادشاه ساسانی (پدر انوشیروان ) (از سال 488 - 531 م .). مرحوم فروغی در خلاصه ٔ شاهنامه آرد: پیروز (پادشاه ساسانی ) را دو پسر
آذینلغتنامه دهخداآذین . (اِ) زیب . زیور. زینت . آرایش . آیین : گر همی آرزو آیدْت عروسی ّ نودین عروست بس و دل خانه و علم آذین . ناصرخسرو.ای خوانده کُتْب و زو شده روشن دل بسته ز ع