پرتولغتنامه دهخداپرتو. [ پ َ ت َ / تُو ] (اِ) شعاع . (برهان ) (زمخشری ). روشنائی . (برهان ). ضوء. (زمخشری ). تاب . سنا. (دهار). روشنی . نور. ضیاء. تابش . فروغ . (برهان ) (غیاث ا
پرت و پلالغتنامه دهخداپرت و پلا. [ پ َ ت ُ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ، از اتباع ) تَرت و پَرت . تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت . پراکنده . || چرندپرند. هذیان . سخنان نا به وج
پرت و پلالغتنامه دهخداپرت و پلا. [ پ َ ت ُ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ، از اتباع ) تَرت و پَرت . تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت . پراکنده . || چرندپرند. هذیان . سخنان نا به وج
ترت و پرت شدنلغتنامه دهخداترت و پرت شدن . [ ت َ ت ُ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرت و پلا شدن . پریشان شدن . پراکنده شدن .