پرتابلفرهنگ انتشارات معین(پُ بْ) [ فر. ] (ص .) ویژگی دستگاه یا وسیله ای که بتوان آن را با دست حمل کرد، دستی . (فره ).
پرتاب و توانلغتنامه دهخداپرتاب و توان . [ پ ُ ب ُ ت َ] (ص مرکب ) نیرومند. که طاقت بسیار دارد. پرطاقت .
پرتابگرلغتنامه دهخداپرتابگر. [ پ ِ گ َ ] (اِخ ) یکی از راجه نشین های هندوستان است به مساحت 3781 هزارگزمربع و با 800000 تن جمعیت و پایتخت آن نیز بهمین نام است و 12755 تن سکنه دارد و
پرتابیلغتنامه دهخداپرتابی . [ پ َ ] (ص نسبی ، اِ) (تیرِ...) پرتاب شده . گشاد داده . رها شده . || تیری که آنرا نیک دور توان انداخت . (صحاح الفرس ) : تا هست ز شست دور در سرعت ایام چ
قابل انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] قابل انتقال، قابلحمل، پُرتابل انتقالی، ارسالی، اعزامی، فرستادهشده، محمول مخابراتی مبعوث
سَبُکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام سَبُک، کموزن، خفیف، مختصر، خُرد قابل حمل، پُرتابل، تاشو فرّار ورآمده رقیق شناور، غوطهور بالارونده
واحد تولید تکدوربینهsingle camera unitواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ گروه تولید و تجهیزات قابلحمل تولید ویدئویی شامل دوربین و دستگاه ضبط و وسایل نورپردازی و صدابرداری متـ . واحد تکدوربینه * در زبان فارسی برای این واحد تل
پرتاب و توانلغتنامه دهخداپرتاب و توان . [ پ ُ ب ُ ت َ] (ص مرکب ) نیرومند. که طاقت بسیار دارد. پرطاقت .
پرتابگرلغتنامه دهخداپرتابگر. [ پ ِ گ َ ] (اِخ ) یکی از راجه نشین های هندوستان است به مساحت 3781 هزارگزمربع و با 800000 تن جمعیت و پایتخت آن نیز بهمین نام است و 12755 تن سکنه دارد و