پربونلغتنامه دهخداپربون .[ پ َ ] (اِ) بمعنی پرنون است که دیبای منقش تنک و نازک باشد. (تتمه ٔ برهان قاطع). و ظاهراً مصحف است .
پروزنلغتنامه دهخداپروزن . [ پ َرْ وَ زَ] (اِ) پرویزن . پرویز. پریزن . پریز. آردبیز. غربال . || هرچیز پرسوراخ و شبکه دار : چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پروزن . ناصرخس
غریزنلغتنامه دهخداغریزن . [ غ َ زَ ] (اِ) به معنی پریزن که آردبیز و غربال باشد. (برهان قاطع). ظاهراً مصحف پریزن است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پرویزن . غریزان . غرویزن . (برهان ق
پربونلغتنامه دهخداپربون .[ پ َ ] (اِ) بمعنی پرنون است که دیبای منقش تنک و نازک باشد. (تتمه ٔ برهان قاطع). و ظاهراً مصحف است .
پروزنلغتنامه دهخداپروزن . [ پ َرْ وَ زَ] (اِ) پرویزن . پرویز. پریزن . پریز. آردبیز. غربال . || هرچیز پرسوراخ و شبکه دار : چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پروزن . ناصرخس
پروزنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. غربال؛ آردبیز.۲. هرچیز مشبک و سوراخسوراخ: ◻︎ چرخ پنداری بخواهد شیفتن / زآن همیپوشد لباس پروزن (ناصرخسرو۱: ۱۵۹).
پرویزنلغتنامه دهخداپرویزن . [ پ َرْ زَ ] (اِ) آلتی بود که بدان بیختنیها چون شکر و آرد و امثال آن بیزند. پرویز (مخفف آن ). پروزن . آردبیز. ماشو. ماشوب . گرمه بیز.گرمه ویز. تنگ بیز.