پراکنشدیکشنری فارسی به انگلیسیcirculation, diffusion, dispersal, dispersion, dissemination, distribution, fork, issue, scattering
پراکنش 1dispersion 2, dispersingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن ذرات یک ماده در مادهای دیگر پراکنده میشود
جنگ مینmine warfare, MW 1واژههای مصوب فرهنگستاناستفادۀ راهبردی و عملیاتی و راهکنشی از مینها و پادکنش آنها ازطریق کار گذاشتن مین برای کاهش توانمندیهای دشمن در به راه انداختن جنگ زمینی و هوایی و دریایی یا از
مایه دارلغتنامه دهخدامایه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) هرچیز را گویند که با او گندگی و ضخامتی باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنده و ضخیم و ستبر. (ناظم الاطباء) : به بالا درآمد به دژ بن
پراکنش وَردسپهریtropospheric scattering/ tropospheric scatter, troposcatterواژههای مصوب فرهنگستانپراکنش تابش الکترومغناطیسی ناشی از بینظمیهای فیزیکی وَردسپهر که از آن در بسامدهای بین 350 تا 8400 مگاهرتز در ارتباطات فراافقی استفاده میشود