پراکندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تارومار کردن، متفرق کردن ۲. انتشار، نشر ۳. پخش کردن، شایع کردن ۴. گستردن، منتشر کردن ۵. افشاندن، نثار کردن ۶. بههمریختن، ≠ جمع کردن
پراکندندیکشنری فارسی به انگلیسیbestrew, blaze, diffuse, dispel, disperse, dissipate, irradiate, issue, scatter
پراکندنلغتنامه دهخداپراکندن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص ) نثار کردن . نشر. قشع. بَث ّ. بعث . تفریق . تفرقه . تشعیث (موی و جز آن ). اِشتات . پریشیدن . پریشان کردن . طحطحه . ذعذعه . ذَرذره
اردوانلغتنامه دهخدااردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) دوم پادشاه اشکانی و اواشک هشتم است . ژوستن گوید (کتاب 42، بند2) وی بعد ازفرهاد (متوفی به سال 127 ق . م .) عموی خود به تخت نشست و او پس
غرضلغتنامه دهخداغرض . [ غ َ رَ ] (ع مص ) تافتگی و اندوهناکی . به ستوه آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرضه منه ؛ ضجر منه و مل َّ. یقال : غرض بالمقام . (اقرب الموارد). تنگ دل
پروژنلغتنامه دهخداپروژن . [ پ ِ ژَ ] (اِخ ) نقاش ایتالیائی . مولدکاستلو دلاّ پیِو در ایالت پروز بسال 1446 و وفات بسال 1524 م . او از خاندانی بی نام و فقیر بود پس از آنکه به مقدما
ابن دیصانلغتنامه دهخداابن دیصان . [ اِ ن ُ دَ ] (اِخ ) پدر او نهامه و مادرش نهشیران است (154-222 م .). دیصان رودی است که بر رُها (اورفه ) گذرد و نام ابن دیصان مأخوذ از اسم آن رود با
ثباتلغتنامه دهخداثبات . [ ث َ ](ع مص ، اِمص ) قرار. استقرار. برجای بودن . بر جای ماندن . قرار گرفتن . ثبوت . توطد. پایداری . استواری . استوار شدن . قیام . (از منتخب از غیاث ). ب