پذرفتنیلغتنامه دهخداپذرفتنی . [ پ ِ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) پذیرفتنی . قبول کردنی ، که در خور پذیرفتن بود. و رجوع به پذیرفتنی شود : همانگه بگفت آنچه بد گفتنی همه درپذیرفت پذرفتنی .فردوسی .
پذیرفتنیلغتنامه دهخداپذیرفتنی . [ پ َ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور پذیرفتن . قبول کردنی . قابل قبول . || در اصطلاح بانک سندی که قابل قبول باشد .
پذیرفتنیacceptableواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گفتهای که ازنظر گویشور زبان قابل قبول است و عملاً به کار میرود
پذیرفتنیدیکشنری فارسی به انگلیسیadmissible, acceptable, all right, allowable, legitimate, passably, receivable, tenable, tolerable
پذیرفتنیفرهنگ مترادف و متضادباورکردنی، پسندیده، قابلقبول، مطلوب، مقبول، موردپسند ≠ غیرقابلقبول، نپذیرفتنی
گفتنیلغتنامه دهخداگفتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق گفتن . (آنندراج ). سزاوار گفتن . آنچه گفتن آن لازم باشد : سخن گفته شد گفتنی هم نماندمن از گفته خواهم یکی با تو راند. فردوسی .همه گفتنی ها بدو بازگفت همه رازها برگشاد از نهفت
ناپذرفتنیلغتنامه دهخداناپذرفتنی . [ پ َ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) نپذیرفتنی . نامقبول .غیرقابل قبول . نشنودنی . که قابل اطاعت کردن نیست .