پدیدارلغتنامه دهخداپدیدار. [ پ َ ] (ص مرکب ) پدید. ظاهر. پیدا. آشکار. آشکارا. مرئی . مشهود. هویدا. عیان . بارز. نمایان . روشن . واضح . طالع. مکشوف . منکشف . جلی : پدیدار کردن ؛ رو
پدیدارفرهنگ مترادف و متضادآشکار، پدید، پیدا، جلوهگر، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، هویدا ≠ پنهان، نهان
پدیدآرلغتنامه دهخداپدیدآر. [ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف پدیدآور. پدیدآورنده . آشکارکننده . ظاهرکننده . نماینده : درفشنده شمعی است این جان پاک فتاده در این ژرف تاری مغاک یکی نور بنیاد ت
پدیدار انباشتیcumulative featureواژههای مصوب فرهنگستانپدیداری که به دست انسان ساخته نشده، ولی محل انجام فعالیت خاصی به دست او بوده است