پدردارلغتنامه دهخداپدردار. [ پ ِ دَ ] (نف مرکب ) صاحب پدر. دارنده ٔ پدر. || در تداول عامّه ، نجیب . اصیل .
دردآرلغتنامه دهخدادردآر. [ دَ ] (نف مرکب ) دردآرنده . دردآورنده . اسم فاعل از درد آوردن . (از برهان ). چیزی که موجب درد می گردد. (ناظم الاطباء).
دردارلغتنامه دهخدادردار. [ دَ ] (اِ) درختی است که پشه بار می آورد و به عربی شجرةالبق خوانند و بعضی گویند سفیددار همانست . (برهان ). آنرا دارون گویند و نام دیگرش سپیددار است و آنرا پشه دار نیز گویند. (از آنندراج ). شجرالبق خوانند و در پارسی درخت پشه خوانند و به شیرازی سفیدار. (از اختیارات بدیعی
دردارلغتنامه دهخدادردار. [ دَ ] (ع اِ) آواز دهل . (منتهی الارب ). صوت طبل . درختی است بزرگ و آنرا گلهایی زردرنگ و برگهایی خاردار و میوه ای مانند قرنها و شاخهای دفلی است . (از اقرب الموارد). معرب دردار فارسی است . || در تداول عامیانه ، گیاهی است کوچک و خاردار که شتران آنرا می چرند. (از اقرب الم
دردارلغتنامه دهخدادردار. [ دَ ] (نف مرکب ) (از: در، باب + دار، ماده ٔ مضارع داشتن ) دردارنده . دارنده ٔ در. که صاحب در است .- کوچه ٔ دردار؛ که در مدخل آن در یا دروازه نصب شده باشد و دربند دارد. || دارنده ٔ در. دارنده ٔ سرپوش . قاپاق دار. || سرپوش دار: ظرف دردار. || دربان . (برهان ). بواب .
درگذارلغتنامه دهخدادرگذار. [ دَ گ ُ ] (نف مرکب ) درگذارنده . عفو کننده .- نادرگذار ؛ عفوناکننده . سخت گیر. رجوع به نادرگذار شود.
نجیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. اصیل، پاکزاد، پدردار، شرافتمند، شریف، نژاده، والاتبار، والاگهر ۲. باعفاف، پاکدامن، عفیف ≠ نانجیب