پدرامیدنلغتنامه دهخداپدرامیدن . [ پ ِ دَ ] (مص ) نیکو شدن . خوب شدن . خرم شدن . بسهل درآمدن : اگرچه راه ناپدرام باشدبپدرامد چو خوش فرجام باشد.فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
پدرامیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نیکو شدن.۲. خوش و خرم شدن: ◻︎ اگرچه راه ناپدرام باشد / بپدرامد چو خوشفرجام باشد (فخرالدیناسعد: ۱۴۳).
گاردانلغتنامه دهخداگاردان . (فرانسوی ، اِ) ترکیبی است از پیرامیدن و نوالژین که اثر ضد درد و ضد تب قوی دارد و در درمان زکام ، گریپ ، سیاتیک ، روماتیسم ، لومباگو، میگرن ، به کار برد
جذبلغتنامه دهخداجذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). د