پدرامیدنلغتنامه دهخداپدرامیدن . [ پ ِ دَ ] (مص ) نیکو شدن . خوب شدن . خرم شدن . بسهل درآمدن : اگرچه راه ناپدرام باشدبپدرامد چو خوش فرجام باشد.فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
پدرامیدنفرهنگ فارسی عمید۱. نیکو شدن.۲. خوش و خرم شدن: ◻︎ اگرچه راه ناپدرام باشد / بپدرامد چو خوشفرجام باشد (فخرالدیناسعد: ۱۴۳).
درآمدنلغتنامه دهخدادرآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . انغلال . (منتهی الارب ). انق
دیرآمدنلغتنامه دهخدادیرآمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نه به وقت فرارسیدن . نه در وقت معتاد آمدن : هجوم ؛ دیرآمدن زمستان . (تاج المصادر بیهقی ). تأخیر کردن : همانا مرا چشم دارد همی ز دیر آمدن خشم دارد همی . فردوسی .بدین چاره جستن ترا خو