پالغلغتنامه دهخداپالغ. [ ل ُ ] (اِ) بالُغ. قدح و سروی گاو بود که بدان می خورند و بعضی کلاجوی را خوانند. سروی گاو بود که قدح سازند. (اسدی ). ظن چنان است که از نام ترکی است اما طا
پالغزلغتنامه دهخداپالغز. [ ل َ ] (اِمرکب ) پای لغز. خطا و جرم و زَلّت . (برهان ). عثر.عثرت . || زمینی که پا در آن لغزد. (رشیدی ). جای لغزیدن پا. || خرابی . (غیاث اللغات ).
پالغلغتنامه دهخداپالغ. [ ل ُ ] (اِ) بالُغ. قدح و سروی گاو بود که بدان می خورند و بعضی کلاجوی را خوانند. سروی گاو بود که قدح سازند. (اسدی ). ظن چنان است که از نام ترکی است اما طا
پالغزلغتنامه دهخداپالغز. [ ل َ ] (اِمرکب ) پای لغز. خطا و جرم و زَلّت . (برهان ). عثر.عثرت . || زمینی که پا در آن لغزد. (رشیدی ). جای لغزیدن پا. || خرابی . (غیاث اللغات ).