پردللغتنامه دهخداپردل . [ پ ُ دِ ] (ص مرکب ) دلیر. پرجرأت . جسور. پرجسارت .پرجگر. دلاور. شیردل . نترس . بهادر. (غیاث اللغات ) (برهان ). شجاع . قوی دل . مقابل بددل و کم دل : فرو
پرهوللغتنامه دهخداپرهول . [ پ ُ هََ / هُو ] (ص مرکب ) مهیب . سخت سهمناک . سخت ترس آور : میان دو کوه است پرهول جای نپرد بر آن آسمانش همای .فردوسی .
پردللغتنامه دهخداپردل . [ پ ُ دِ ] (ص مرکب ) دلیر. پرجرأت . جسور. پرجسارت .پرجگر. دلاور. شیردل . نترس . بهادر. (غیاث اللغات ) (برهان ). شجاع . قوی دل . مقابل بددل و کم دل : فرو
پرهوللغتنامه دهخداپرهول . [ پ ُ هََ / هُو ] (ص مرکب ) مهیب . سخت سهمناک . سخت ترس آور : میان دو کوه است پرهول جای نپرد بر آن آسمانش همای .فردوسی .