پاداسید معدهgastric antacidواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که اسید معده را خنثی میکند متـ . پاداسید antacid
پختاسبابkiln furnitureواژههای مصوب فرهنگستانقطعات دیرگدازی که بهعنوان پایۀ نگهدارندۀ بدنۀ خام در کورههای پخت به کار میروند
عصب پادآسیمیکparasympathetic nerveواژههای مصوب فرهنگستانیکی از دو شاخة اعصاب خودفرمان که آستیلکولین (acetylcholine) ترشح میکند و باعث کاهش ضربان قلب و پایین آمدن فشار خون میشود * پیشازاین معادلهای عصب پادهمحس
پاداسید معدهgastric antacidواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که اسید معده را خنثی میکند متـ . پاداسید antacid
پادشانشانلغتنامه دهخداپادشانشان . [ دْ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) پادشاه نشاننده . نشاننده ٔ شاه . آنکه کسی را به پادشاهی رساند : هم در بهار عمر بود پادشانشان هم در بهار خویش بود پادشاسیر
ملایک نفسلغتنامه دهخداملایک نفس . [ م َ ی ِ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) که نفسی چون فرشتگان دارد. آنکه نفسی طیب چون فرشتگان دارد : آدمی نفس و ملایک نفسندپادشاسار و پیمبرسیرند.خاقانی .
پادشالغتنامه دهخداپادشا. [ دْ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه . ملک . شاه . سلطان . شهریار. مخفف پادشاه : و پادشا هم از ایشانست . (حدود العالم ).ازین هر دو هرگز نگشتی جداکنارنگ