پخجدلغتنامه دهخداپخجد. [ ] (اِ) ریم آهنگران را گویند و دیگر آن سنگی بود که حلاجان حلاجی بدو برزنند تا درست گردد (کذا). (اوبهی ).
moonدیکشنری انگلیسی به فارسیماه، سرگردان بودن، اواره بودن، ماه زده شدن، دیوانه کردن، بیهوده وقت گذراندن، پرسه زدن
پخجدلغتنامه دهخداپخجد. [ ] (اِ) ریم آهنگران را گویند و دیگر آن سنگی بود که حلاجان حلاجی بدو برزنند تا درست گردد (کذا). (اوبهی ).