پاملغتنامه دهخداپام . (اِ) وام . قرض . دین . || شبیه و نظیر. || رنگ و لون . (برهان ). گون . گونه . فام : [ آفتاب در الوان دلالت دارد بر ] روشنائی و سرخ پامی . (التفهیم ).
پام پلونلغتنامه دهخداپام پلون . [ پ ِ ] (اِخ ) شهری مستحکم به اسپانیا، مرکز ایالت ناوار. به شمال ارگاژ. دارای 32000 تن سکنه و آنرا کلیسائی زیباست .
پاماللغتنامه دهخداپامال . (ن مف مرکب ) پایمال .بپای سپرده . || از میان رفته . || زبون . خوار. ذلیل . (شعوری ). || پامال شدن و پایمال کردن ، پایمال شدن و پایمال کردن ؛ زیر پاشدن و
پامبوق قلعه سیلغتنامه دهخداپامبوق قلعه سی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قلعه ٔ پنبه . قصبه ٔ کوچکی است بر خرابه های شهری قدیم موسوم به هیراپلیس و اپیکتاتوس حکیم رواقی مشهور از این شهر است . و این
پاملغتنامه دهخداپام . (اِ) وام . قرض . دین . || شبیه و نظیر. || رنگ و لون . (برهان ). گون . گونه . فام : [ آفتاب در الوان دلالت دارد بر ] روشنائی و سرخ پامی . (التفهیم ).
پام پلونلغتنامه دهخداپام پلون . [ پ ِ ] (اِخ ) شهری مستحکم به اسپانیا، مرکز ایالت ناوار. به شمال ارگاژ. دارای 32000 تن سکنه و آنرا کلیسائی زیباست .
پاماللغتنامه دهخداپامال . (ن مف مرکب ) پایمال .بپای سپرده . || از میان رفته . || زبون . خوار. ذلیل . (شعوری ). || پامال شدن و پایمال کردن ، پایمال شدن و پایمال کردن ؛ زیر پاشدن و
پامبوق قلعه سیلغتنامه دهخداپامبوق قلعه سی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قلعه ٔ پنبه . قصبه ٔ کوچکی است بر خرابه های شهری قدیم موسوم به هیراپلیس و اپیکتاتوس حکیم رواقی مشهور از این شهر است . و این