پتیرهلغتنامه دهخداپتیره . [ پ َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) امری مکروه طبع. چیزی که مکروه طبیعت باشد. (جهانگیری ) (رشیدی ). و ظاهراً این کلمه صورتی از پتیاره است : بدر میروم زین پتیره سرا
پتیرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پتیاره: ◻︎ به در میروم زاین پتیرهسرای / نماند جهان نام ماند به جای (زجاجی: لغتنامه: پتیره).
پترهلغتنامه دهخداپتره . [ ] (اِ) قفل باشد از آن در و غیر آن . (صحاح الفرس ). (در نسخه ٔ دیگر «پره » و این صحیح است و پتره محرف آن است ). بند.
پتارهلغتنامه دهخداپتاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ) غرواش . غرواشه . (رشیدی ). غراوشه . (برهان ). سمر. دست افزاری چون جاروب که جولاهان بدان آب بر جامه ای که بافند پاشند.
پترهفلغتنامه دهخداپترهف . [ پ ِ ت ِ هَُ ] (اِخ ) شهری از روسیه به ایالت سن پطرزبورغ در کنار خلیج کرُنشتات دارای 11500 تن سکنه .این شهر در سال 1711م .1122/ هَ . ق . بدست پطرکبیر ب
پتیارهلغتنامه دهخداپتیاره . [ پ َت ْ رَ / رِ ] (اِ) در پهلوی پتیارَک بمعنی مخالفت و بغضاء و ستیز و خصوصاً مخلوقات اهریمنی که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند و اصل ا
پتیرلغتنامه دهخداپتیر. [ پ َ ] (اِ) رزمه و بقچه که جامه در آن نهند. (فرهنگ شعوری به نقل از فرهنگ نعمةاﷲ).
پترهلغتنامه دهخداپتره . [ ] (اِ) قفل باشد از آن در و غیر آن . (صحاح الفرس ). (در نسخه ٔ دیگر «پره » و این صحیح است و پتره محرف آن است ). بند.
پتارهلغتنامه دهخداپتاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ) غرواش . غرواشه . (رشیدی ). غراوشه . (برهان ). سمر. دست افزاری چون جاروب که جولاهان بدان آب بر جامه ای که بافند پاشند.
پترهفلغتنامه دهخداپترهف . [ پ ِ ت ِ هَُ ] (اِخ ) شهری از روسیه به ایالت سن پطرزبورغ در کنار خلیج کرُنشتات دارای 11500 تن سکنه .این شهر در سال 1711م .1122/ هَ . ق . بدست پطرکبیر ب
پتیارهلغتنامه دهخداپتیاره . [ پ َت ْ رَ / رِ ] (اِ) در پهلوی پتیارَک بمعنی مخالفت و بغضاء و ستیز و خصوصاً مخلوقات اهریمنی که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند و اصل ا
پتیرلغتنامه دهخداپتیر. [ پ َ ] (اِ) رزمه و بقچه که جامه در آن نهند. (فرهنگ شعوری به نقل از فرهنگ نعمةاﷲ).