پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
أزبَي عليدیکشنری عربی به فارسیفراتر رفت از , گذشت از (فراتر رفت از) , پا را فراتر نهاد از , از مرز… گذشت (فراتر رفت)
پافرهنگ فارسی عمید۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین و پایین چیزی: پای خم، پای دار، پای درخت، پای دیوار، پای کوه، پای
پالغتنامه دهخداپا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به
درازپالغتنامه دهخدادرازپا. [ دِ ] (ص مرکب ) درازپای .آنکه پای دراز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). که پای طویل دارد. مقابل کوتاه پا: اَسَطّ، خَجَوجاء، خَجَوجی ̍ و شَحْوَل ؛ مرد درازپای . شَجَوجی ̍؛ مرد بسیار درازپای کوتاه پشت . (منتهی الارب ). شَرجَب ؛ درازپای بزرگ استخوان . قَطوطی ̍؛ مرد درازپای
دوال پالغتنامه دهخدادوال پا. [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در افسانه های ایرانی مردمانی موهوم وخرافی که تن آدمی دارند و پایی چون دوال . دراز و پیچنده که چون در بیابان کسی را ببینند با اظهار ماندگی و بیماری بر پشت او جهند و دوال ها را که به منزله ٔپاهای آنان است بر کمر او استوار بپیچند و دیگر فرونیا
دوالک پالغتنامه دهخدادوالک پا. [ دَ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوال پا. صاحب پای پیچان و باریک را گویند. و رجوع به دوال پا شود.
دوپالغتنامه دهخدادوپا. [ دُ ] (اِ مرکب ) دوتا پا. یک پا و یک پا. (یادداشت مؤلف ).- دوپا بر زمین نیامدن ؛ کنایه از وجد و سرور و خوشحالی است . (لغت محلی شوشتر). روی دوپا بند نشدن .- || کنایه است برای زنان هرزه کار. (لغت محلی شوشتر).- دوپا د