پا در گللغتنامه دهخداپا در گل . [ دَ گ ِ ] (ص مرکب ) مقیّد. گرفتار. || خجل . شرمسار : ز شرم جلوه ٔ مستانه ٔ او سروپا در گل ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد. صائب .- پا در گل بو
لنگ د هواواژهنامه آزادلِنْگ دِ هَواْ:(leng de hawa) در گویش گنابادی یعنی پا در هوا، بلاتکلیف ، مستأصل ، درمانده ، وامانده ، بدبخت و بیچاره
پالغتنامه دهخداپا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از
هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
واهیلغتنامه دهخداواهی . (ع ص ) سست .(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). واهن . (مهذب الاسماء). ضعیف . (یادداشت مرحوم دهخدا) : تدبیری دیگر ساختند در برانداختن خوارزم