استپفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. فرمان ایست؛ بایست.۲. (اسم) نور بالای چراغهای جلو خودرو که معمولاً با دستۀ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل میشود.۳. (اسم مصدر) (ورزش) در فوتبال، نگه داشتن و
فراغتلغتنامه دهخدافراغت . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) پرداختن . فراغ . رجوع به فراغ شود. || (اِمص ) فرصت و مهلت . (ناظم الاطباء). مجال : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از
زیرلغتنامه دهخدازیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «
شنافرهنگ انتشارات معین(ش ) (اِ.) حرکت انسان یا جانور در زیر یا روی آب با کمک حرکات منظم وهمآهنگ دست و پا که انواع مختلف دارد. ؛ ~ی کرال معمول ترین و سریع ترین نوع شنا در آب که در آن
تنیسلغتنامه دهخداتنیس . [ ت ِ ] (انگلیسی ، اِ) از بازیهایی که در سالن یا در هوای آزاد، بوسیله ٔ دویا چهار نفر در زمینی مسطح ، آسفالت شده یا چمن پوش و بشکل مستطیل انجام می گیرد.