26 فرهنگ

273 مدخل


ترجمه مقاله

پایمرد

pāymard

۱. یاری‌دهنده؛ کمک‌کننده؛ مددکار؛ دستیار؛ دستگیر: ◻︎ در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی: ۷۴۷).
۲. شفیع؛ میانجی.

caring, considerate, contributor, ministrant, persistent, Samaritan, succor, succour