پاگشافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمراسم مهمانی و پذیرایی که خویشان و کسان عروس یا داماد چند روز پس از مراسم عروسی به افتخار عروس و داماد برپا میکنند و غرض از آن این است که پای عروس و داماد را ب
پاگشافرهنگ انتشارات معین(گُ) (اِمر.) جشنی که بعد از عروسی در خانة اقوام و دوستان عروس و داماد برپا می شود به این معنی که پای عروس و داماد به خانة آن ها باز شود.
پاگشا کردنلغتنامه دهخداپاگشا کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاگشا کردن عروس را؛ وی را بنخستین جشن میهمانی که در خانه های خویشاوندان داماد منعقد میشود خواندن . به مهمانی خواندن عروس
پاگشا کردنلغتنامه دهخداپاگشا کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاگشا کردن عروس را؛ وی را بنخستین جشن میهمانی که در خانه های خویشاوندان داماد منعقد میشود خواندن . به مهمانی خواندن عروس
منسرحلغتنامه دهخدامنسرح . [ م ُ س َرِ ] (ع ص ) مرد با هم پاگشاده ٔ ستان خفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ستان خفته پاها را از هم گشاده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
پای گشادنلغتنامه دهخداپای گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بازآمدن باشد. بمعنی اینکه قبل از این نمی آمد و حالا می آید. (برهان ). پاگشا کردن . || طلاق دادن . (برهان ). مطلقه کردن . || گر
گشالغتنامه دهخداگشا. [ گ ُ ] (نف ) گشاینده . همیشه به صورت ترکیب آید: بخت گشا. بندگشا. بند و گشا. پاگشا. جهان گشا. چهره گشا. دل گشا. راه گشا. رگ گشا (فصاد). روزه گشا. روگشا. عا