پاک کردنلغتنامه دهخداپاک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محو کردن . ستردن . زدودن . ستردن فضول . طمس . با دست یا با زبان یارکو یا آلتی چیزی را از چیزی بردن چنانکه مرکب را از کاغذ و کلم
پاک کردنفرهنگ مترادف و متضادپالایش، پالودن، تطهیر، تمیز کردن، تنظیف، روفتن، زدودن، ستردن ≠ آلودن، کثیف کردن
پاک کردندیکشنری فارسی به انگلیسیblot, clean, cleanse, erase, expunge, pick, purify, rub, sop, sweep, wash
چیدنلغتنامه دهخداچیدن . [ دَ ] (مص )آراستن و ترتیب دادن . (آنندراج ). با ترتیب نهادن مثل چیدن غذا بر سفره (فرهنگ نظام ). به سامان نهادن چیزها. به نظم و ترتیب نهادن چیزها در جایی
روده کردنلغتنامه دهخداروده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اورود کردن بره و مرغ و جز آن و سمیط نمودن . (ناظم الاطباء). کندن و پاک کردن موی گوسفند و مرغ پس از کشتن . مرغ یا گوسفن
پاکلغتنامه دهخداپاک . (ص ) طاهر. طاهرة. طهور. نمازی . طیّب . طیّبة. نقی ّ. نقیّة. زَکی . بی آلایش .مُطیَّب . مُطَهّر. مُنَقّح . پاکیزه . نظیف . نظیفة. مهذّب . مهذّبة. نزه . نَز