پاکدامنلغتنامه دهخداپاکدامن . [ م َ ] (ص مرکب ) عفیف .عفیفه . باعفاف . پاک . خشک دامن . پاکجامه : یکی پاکدامن که آهسته ترنکوتر بدیدار و شایسته تر. فردوسی .زن پاکدامن به پرسنده گفت
پاکدامنفرهنگ مترادف و متضادباتقوا، بانجابت، پارسا، پاکجامه، طاهره، طاهر، عفیف، متقی، معصوم، نجیب ≠ بیعفاف، ناپاکدامن
پاکدامندیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, God-fearing, godly, immaculate, impeccable, pure, virgin, virtuous
پاک دامنفرهنگ انتشارات معین(مَ) (ص مر.) برخوردار از پاکدامنی ، نداشتن وضع یا کیفیت رفتارهای زشت و ننگین .
پاک دامنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنجیب؛ عفیف؛ پارسا؛ پاکجامه: ◻︎ در حقّ من به دُردکشی ظن بد مبر / کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم (حافظ: ۶۸۶).
پاکدامنیفرهنگ مترادف و متضادپارسایی، پاکی، پرهیزکاری، طهارت، عصمت، عفاف، عفت، ناموس ≠ آلودهدامنی، بیناموسی
پنجانگشت پاکدامنVitex agnus-castus, chaste tree, Abraham's balm, monk's pepperواژههای مصوب فرهنگستانگونهای پنجانگشت به شکل گیاهی درختچهای با ساقههای منشعب و پوشیده از کرکهای نمدی کوتاه و برگهای پنجبرگچهای و دُمبرگهای بلند و گلآذین نسبتاً متراکم و گر
خوشدامنفرهنگ مترادف و متضادپاکدامن، پاکدامان، عفیف، نجیب، پاک، باعفت ≠ تردامن، آلودهدامن، آلودهدامان، نانجیب
متقیفرهنگ مترادف و متضادپاکدامن، پرواپیشه، پروادار، خویشتندار، پرهیزگار، تقواپیشه، خداترس، زاهد، مومن، متورع ≠ فاسق، ناپرهیزگار، نامتقی