پاچه ورمالیدهلغتنامه دهخداپاچه ورمالیده . [ چ َوَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در تداول عامیانه ، سخت بی آزرم و خشن و بی ادب و بی محابا از نکوهش . ناتراشیده .
پاچه ورمالیدهواژهنامه آزاد(خراسانی؛ سبزوار) نام غذایی مرکٌب از روغن داغ، شیرهٔ انگور، تخم مرغ، نان خردشده.
پاچهلغتنامه دهخداپاچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: پا، رِجل + چه ، ادات تصغیر) پای از زانو تا بسرپنجه . کُراع . پایچه . (مهذب الاسماء). || پای خرد : زهر دارد در درون در پاچه م
پاچهلغتنامه دهخداپاچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: پا، رِجل + چه ، ادات تصغیر) پای از زانو تا بسرپنجه . کُراع . پایچه . (مهذب الاسماء). || پای خرد : زهر دارد در درون در پاچه م
کمیشلغتنامه دهخداکمیش . [ ک َ ] (ع ص ) مرد تیزرو و سبک و کافی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد تیزرو. (از اقرب الموارد). || اسب خردنره . (منتهی الارب ) (آنندراج )
ورمالیدهلغتنامه دهخداورمالیده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دامن و یا پاچه و آستین بالاکرده شده . || رسواشده و گریخته از شرم . (آنندراج از مجمع التماثیل ).
مالیدنلغتنامه دهخدامالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن