پاپاخلغتنامه دهخداپاپاخ . (اِ) قسمی کلاه بزرگ ترکان مایل بتدویر از پوست ناپیراسته ٔ گوسفند با پشم بلند از برون سو.
گون پاپاخلغتنامه دهخداگون پاپاخ . [ گوم ْ ] (اِخ )ایلی است از ایلات اطراف مشکین آذربایجان . مرکب از دو هزار خانواده . ییلاق آنها سنبلاق است و به مغان قشلاق میکنند. شغل ایشان زراعت اس
پاپاآغاجهلغتنامه دهخداپاپاآغاجه . [ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از زنان سلطان حسین میرزا بایقرا. وی از او دختری بنام منور سلطان بیگم آورد و این منور سلطان بیگم بحباله ٔ نکاح یکی از نبیرگان
گون پاپاخلغتنامه دهخداگون پاپاخ . [ گوم ْ ] (اِخ )ایلی است از ایلات اطراف مشکین آذربایجان . مرکب از دو هزار خانواده . ییلاق آنها سنبلاق است و به مغان قشلاق میکنند. شغل ایشان زراعت اس
سایر پوشیدنیهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مالگردن، پاپیون، دستار، کمربند، دستکش، سردست، مچپیچ، مچبند، کلاه، دستار، عرقچین، دستمال، پیشبند، یقه، یخه، آفتابگیر، آفتابگردان، آهارمهره، آستی
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز