پاهیتکلغتنامه دهخداپاهیتک . [ ] (اِخ ) رودی به ناحیه ٔ بشاگرد که از نزدیکی قلعه ٔ انگوران سرچشمه گیرد.
اعثکلغتنامه دهخدااعثک . [ اَ ث َ ] (ع ص ) اعسر است وزناً و معنی ً. (منتهی الارب ). اعسر است و آن که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). بمعنی اعسر است و آن کسی است که با دست چپ کار میکند. (از اقرب الموارد).
اعتقلغتنامه دهخدااعتق . [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) عتیق تر. قدیم تر. کهن تر. دیرینه تر.- امثال :اعتق مِن بُر . (مجمع الامثال میدانی )؛ قدیم تر از گندم .
بنات اعتقلغتنامه دهخدابنات اعتق . [ ب َ ت ُ اَ ت َ ] (ع اِ مرکب ) مصحف بنات اعنق . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
اِحْتَکّ بـدیکشنری عربی به فارسیدرگير شد با , برخورد کرد با , اصطکاک پيدا کرد با , ارتباط برقرار کرد با , تماس گرفت با , معاشرت کرد با , و رفت با , را انگولک کرد