پاندولفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] ( اِ.) 1 - جسم آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد مانند آویز ساعت دیواری که به چپ و راست حرکت می کند. 2 - رقاصک ، آونگ .
پاندلفلغتنامه دهخداپاندلف . [ دُ ] (اِخ ) نام چهار تن از حکمرانان لُمباردی و مشهورترین آنان پاندلف اول است که ملقب به «آهنین سر»میباشد و از 961 تا 981م . در کاپو حکم رانده است . ا
پاندولغتنامه دهخداپاندو. (اِخ ) پاندورت .ظاهراً لغت سانسکریت است به معنی خون پاندو و آن رانزدیک به خون سیاوشان یا دم الاخوین گرفته اند. رجوع به صفحه ٔ 36 و 37 الجماهر بیرونی چاپ
پاندوانلغتنامه دهخداپاندوان . [ دُ ] (ص نسبی ) پندُوان . منسوب به پاندو یکی از خاندانهای قدیم پادشاهی هند. رجوع به مجمل التواریخ والقصص صص 108، 110 تا 116 و کتاب الجماهر ص 37 شود.