پالیزوانلغتنامه دهخداپالیزوان . (اِ مرکب ) پالیزبان : نوبتی پالیزوان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه . منوچهری .و رجوع به پالیزبان شود.
پالیزبانلغتنامه دهخداپالیزبان . (اِ مرکب ، ص مرکب ) باغبان . بستان بان . بوستان بان . نگاهدارنده ٔ فالیز. دهقان . (برهان ). دهقان صاحب کشت . ناطور. نگاهبان فالیز. پالیزوان . (رشیدی
پالیزبانیلغتنامه دهخداپالیزبانی . (حامص مرکب ) باغبانی . بوستان بانی : بدو گفت بهرام کای روزبه ترا دادم این مرز و این بوم و ده همیشه جز از میزبانی مکن بر این باش و پالیزبانی مکن .فرد
پالیزبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نگهبان پالیز.۲. بوستانبان؛ باغبان.۳. (اسم) (موسیقی) از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ رونق پالیز رفت اکنون که بلبل نیمشب / بر سر پالیزبان کمتر زند «پالیزبان» (ضمیری
پالیزبانلغتنامه دهخداپالیزبان . (اِ مرکب ، ص مرکب ) باغبان . بستان بان . بوستان بان . نگاهدارنده ٔ فالیز. دهقان . (برهان ). دهقان صاحب کشت . ناطور. نگاهبان فالیز. پالیزوان . (رشیدی
پالیزبانیلغتنامه دهخداپالیزبانی . (حامص مرکب ) باغبانی . بوستان بانی : بدو گفت بهرام کای روزبه ترا دادم این مرز و این بوم و ده همیشه جز از میزبانی مکن بر این باش و پالیزبانی مکن .فرد
پالیزبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نگهبان پالیز.۲. بوستانبان؛ باغبان.۳. (اسم) (موسیقی) از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ رونق پالیز رفت اکنون که بلبل نیمشب / بر سر پالیزبان کمتر زند «پالیزبان» (ضمیری