پالهنگلغتنامه دهخداپالهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا، اسپ یا اسب جنیبت و آهنگ ، بمعنی کش ، کشنده ) رشته ای که بر گوشه ٔ لگام بسته بود. دوالی یا طنابی که بر گوشه ٔ لگام بندند و
پالهنگفرهنگ انتشارات معین(لَ هَ) (اِمر.) افسار، مهار، کمند. ؛ از زیر ~کسی در آمدن از تسلط و فرمان کسی درآمدن .
پالهنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رشته، ریسمان یا تسمهای که بر افسار اسب میبستند.۲. [مجاز] افسار.۳. هرنوع رشته یا ریسمانی که با آن چیزی را میبستند.
پالهنگ یدککشیtowing bridle, bridleواژههای مصوب فرهنگستانطناب یا بافه یا تسمهای که از یدککش به دو نقطه از چرخهای اصلی هواگرد متصل میشود
پالانگرلغتنامه دهخداپالانگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) پالاندوز. اَکّاف . قَتّاب : گویند گرفت یار تو یار دگراز رشک همی گویند ای جان پدرجانا تو بگفتگوی ایشان منگرخرخو بیند که غرقه شد پالانگ
پالانگرنلغتنامه دهخداپالانگرن . [ رَ ] (فرانسوی ، اِ) سفینه ٔ ماهی گیری که در سواحل الجزایر معمول است .
پالانگریلغتنامه دهخداپالانگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) پالاندوزی : پالانگریی بغایت خودبهتر ز کلاه دوزی بد.نظامی .