پاجنگلغتنامه دهخداپاجنگ . [ ج َ ] (اِ مرکب ) دریچه ای کوچک باشد در کوشک چنانکه به یک چشم از اوبیرون نگرند. || در لهجه ٔ شهمیرزاد، بز چهار و پنج ساله ٔ خصی کرده که شبانان آنرا فرب
پاچنگلغتنامه دهخداپاچنگ . [ چ َ] (اِ مرکب ) دریچه ٔ خرد. پاجنگ . پاژنگ : مال فرازآری و بکار نداری تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ . ابوعاصم .|| پای افزار. کفش . پوزار. پاهنگ .
پادنگلغتنامه دهخداپادنگ . [ دَ ] (اِ مرکب ) دنگ برنج کوبی پائی و دنگ چوبی باشد به هیأت سر و گردن اسب و چون پای بر یک سر آن نهند سر دیگر بلند شود و چون پای بردارند آن سر دیگر فرو
سلغتنامه دهخداس . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی
مانندلغتنامه دهخدامانند. [ ن َن ْ ] (ص ، اِ) مثل و شبیه و نظیر و شبه . (ناظم الاطباء). همانند. ماننده . همتا. شبیه . مشابه . مثل . مماثل . مشاکل . نِدّ. نَدید. نظیر. قِرن . (یادد
غژملغتنامه دهخداغژم . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) به معنی غژب است که دانه ٔ انگور از خوشه جداشده ٔ شیره دار تازه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). به معنی غژب . (جهانگیری ). دانه ٔانگور که
بردنلغتنامه دهخدابردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل ک
دریچهلغتنامه دهخدادریچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) درچه . صاحب غیاث اللغات گوید: به معنی در کوچک و همین شهرت دارد، مگر در زیاده بودن یای تحتانی تأمل است لیکن اکثر استادان دریچ