پاشلغتنامه دهخداپاش . (اِخ ) ژان نیکلا. از رجال سیاست فرانسه . مولد بسال 1746م .1158/ هَ . ق . در پاریس و وفات در سنه ٔ 1823م . (1238 هَ . ق .). وی وزیر جنگ فرانسه در 1792م .و
پاشلغتنامه دهخداپاش . (فعل امر) امر از پاشیدن یعنی پریشان کن و ازهم جداساز و برافشان . (برهان ). || (نف مرخم ) در کلمات مرکبه ٔ مانند گهرپاش ، نمک پاش ، عطرپاش ، آب پاش ، گلاب
پاشلغتنامه دهخداپاش . [ ش ُ ] (اِخ ) شهری به کلمبیا در ایالت کوندینامارکا. دارای 7000 تن سکنه و در آن ناحیت معدن آهن باشد و صنایع فلزی دارد.
پاشلغتنامه دهخداپاش . [ ش ُ ] (اِخ ) ژان ریمُن رحاله ٔ فرانسوی . مولد بسال 1794م .1208/ هَ . ق . در نیس و وفات در سنه ٔ 1829م .1244/ هَ . ق . به پاریس . او سفری به مصر کرد (از
پاشیدنلغتنامه دهخداپاشیدن . [ دَ ] (مص ) پراکندن . پریشیدن . افشاندن . نثار کردن . ریختن . برافشاندن . پاچیدن . (در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن ؛ آب بر روی او افشاندن . تخم در
پاشنه بلندلغتنامه دهخداپاشنه بلند. [ ن َ / ن ِ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کفش زنانه که پاشنه ٔ بلند دارد.