پاسی سور ارلغتنامه دهخداپاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.
پای ستورلغتنامه دهخداپای ستور. [ ی ِ س ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قوائم حیوان : نه مطرب که آواز پای ستورسماع است گر عشق داری و شور.|| نام سازیست و آن کمینه ترین سازها باشد. (برهان
بی سر و پاییلغتنامه دهخدابی سر و پایی . [ س َ رُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و پا. || ناتوانی . عجز و درماندگی . (یادداشت مؤلف ). || فقر. || کنایه از فرومایگی ، پستی و دنائت . سف
پاسیلغتنامه دهخداپاسی . (اِخ ) بلوکی از ساووآی علیا در ناحیه ٔ بن ویل . دارای 4442 تن سکنه و ایستگاه هواشناسی دارد.
پاسیلغتنامه دهخداپاسی . (اِخ ) بلوکی از ناحیه ٔ قدیم پاریس که در سال 1860م .1276/ هَ . ق . ضمیمه ٔ پاریس شد.
درکشیدنلغتنامه دهخدادرکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کشیدن . ساختن . برآوردن . محیط کردن . گرد چیزی درآوردن ، چون دیوار و سور : حدود بخارادوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ
صاحب بن عبادلغتنامه دهخداصاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که
خاکلغتنامه دهخداخاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک
مهداواژهنامه آزاد(عربی) مَهدا /mahdā/ اول شب، پاسی از شب، آرامش شب. در سوره های طاها و زخرف آمده است، به معنای محل آرامش (انا جعل لکم الارض مهدا). || نامی است برای زنان. || در گ
ارپای کاونلغتنامه دهخداارپای کاون . [ ] (اِخ ) ابن سفیان بن ملک تیموربن ازیق (اربق ؟) بوکای بن تولی خان بن چنگیزخان .سلطان سعید مغفور ابوسعید روزی بدین تلفظ نمود که چون از فرزندان هول