پاسپورتفرهنگ انتشارات معین(پُ) [ فر. ] ( اِ.) اجازه نامه برای رفت و آمد اشخاص از مملکتی به مملکت دیگر،گذرنامه ، جواز عبور.
پاستورولغتنامه دهخداپاستورو. (اِخ ) عصبه هائی از کشاورزان که در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی برسنیورها (ارباب ) در بعض نواحی اروپا طغیان کردند.
پاسپارلغتنامه دهخداپاسپار. [ س ِ ] (اِ مرکب ) پاسار. لگد. (جهانگیری ) (برهان ). تیپا. || (ن مف مرکب ) پای سپر. لگدکوب . (برهان ). پی سپر. پایمال .- پاسپار کردن ؛ لگدکوب کردن . پا
پاسپارلغتنامه دهخداپاسپار. [ س ُ ] (اِ مرکب ) لگدبازی باشد که طفلان در آب و در خشکی میکنند. (برهان بنقل از مؤیدالفضلا).
باسابرطلغتنامه دهخداباسابرط. [ ب ُ ] (معرب ، اِ) ورقه ٔ عبور. گذرنامه . پاسپورت . الجواز. (اقرب الموارد). رجوع به نشوءاللغة العربیه ص 95 شود.