پاسخلغتنامه دهخداپاسخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) (از: پات ، ضد. مقابل . و سخون ، گفتار.) جواب . مقابل پرسش . مقابل سؤال : زش از او پاسخ دهم اندر نهان زش به بیداری [ ظ: پیدائی ] میان
پاسخفرهنگ مترادف و متضاد۱. پتواز، جواب ۲. اجابت، استجابت ۳. انعکاس، بازتاب، لبیک ۴. اجر، پاداش، ثواب، جزا، عوض، مکافات ≠ پرسش، سوال
پاسخفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود پاسخ، جواب، واکنش، ستاده، ستانده سزا، عوض، اجابت، پاداش پاسخگویی، جوابگویی ستیز فیدبک، بازخور وظیفه
پاسخ دهلغتنامه دهخداپاسخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (نف مرکب ) پاسخگوی . پاسخ دهنده . جواب دهنده : فرسته کسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یاد گیر.اسدی .
پاسخ سرایلغتنامه دهخداپاسخ سرای . [ س ُ س َ ] (نف مرکب ) جواب دهنده . پاسخ ده . پاسخ گوی . پاسخ گذار. جواب آورنده : نهاده بدو گوش پاسخ سرای پر اندیشه شد ز آن سخن رهنمای . فردوسی .فرس
پاسخ گذارلغتنامه دهخداپاسخ گذار. [ س ُ گ ُ ] (نف مرکب ) پاسخ سرای : همه نامداران پاسخ گذارزبان برگشادند بر شهریار.فردوسی .
پاسخ گذاشتنلغتنامه دهخداپاسخ گذاشتن . [ س ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) جواب دادن . پاسخ دادن : فریدون پیامم برین گونه دادتو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد.فردوسی .
پاسخ گریلغتنامه دهخداپاسخ گری . [ س ُ گ َ ] (حامص مرکب ) جواب گزاری : چنان رو که پرسدت پاسخ کنی به پاسخ گری روز فرخ کنی .فردوسی .