۱. نگهبانی؛ نگهداری؛ مواظبت.
۲. حرمت: ◻︎ بدان را نوازش کن ای نیکمرد / که سگ پاس دارد چو نان تو خورد (سعدی۱: ۸۸).
۳. (اسم) پاره؛ جزء.
۴. (اسم) قسمتی از شب یا روز: ◻︎ چو یک پاس از تیرهشب درگذشت / تو گفتی که روی هوا تیره گشت (فردوسی۴: ۱۶۵۲).
〈 پاس دادن: (مصدر متعدی) = 〈 پاس داشتن
〈 پاس داشتن: (مصدرلازم، مصدر متعدی)
۱. مراقب بودن؛ نگهبانی کردن؛ پاسداری کردن.
۲. (مصدر متعدی) رعایت کردن.
۱. بار، دفعه، مرتبه، نوبت
۲. حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی
۳. احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه
۴. بهر، حصه، قسمت
۵. رد، ردتوپ
guard, observance, passing, requital, space, time, watch