پازوmarlinespike/ marlinspike, marlingspikeواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای مخروطی از فلز یا چوب برای فاصله انداختن میان رشتههای طناب یا بافۀ فلزی و رد کردن رشتههای طناب یا بافۀ فلزی دیگر بهمنظور در هم بافتن آنها
پازوپرمیلغتنامه دهخداپازوپرمی . [ ] (اِخ ) قریه ای در نواحی مشهد مقدس که نوعی از انگور خوب در آنجا باشد. (جهانگیری ).
پازورلغتنامه دهخداپازور. (اِخ ) جادوئی تورانی که در جنگ هماون بجادوی برف و سرما و باد دمان بر ایرانیان آورد چنانکه از برف و سرما دست نیزه گذاران از کارزار فروماند. این اسم را در
پازوارلغتنامه دهخداپازوار. [ زَ ] (اِخ ) بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش ) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت . و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است . حدود آن از
پازوپرمیلغتنامه دهخداپازوپرمی . [ ] (اِخ ) قریه ای در نواحی مشهد مقدس که نوعی از انگور خوب در آنجا باشد. (جهانگیری ).
پازورلغتنامه دهخداپازور. (اِخ ) جادوئی تورانی که در جنگ هماون بجادوی برف و سرما و باد دمان بر ایرانیان آورد چنانکه از برف و سرما دست نیزه گذاران از کارزار فروماند. این اسم را در
پازوارلغتنامه دهخداپازوار. [ زَ ] (اِخ ) بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش ) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت . و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است . حدود آن از
پازوکیواژهنامه آزادایل پازوکی؛ پازوکی از کاپادوکی می آید که نام منطقه ای در ترکیه است؛ ریشۀ این واژه یونانی است. پازوکی نام ایلی ترک در ترکیه است که از ترکان سنی فاصله گرفته و به