پازاچفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زنی که به زائو کمک میکند و بچۀ او را میگیرد؛ ماما؛ قابله؛ پیشنشین.۲. دایه.
پازاجلغتنامه دهخداپازاج . (اِ) پازاچ . (رشیدی ). دایه ٔ شیردهنده . مرضعه . (برهان ) : بناز، مادر ایام طفل بخت ترابزرگ میکند اندر کنار چون پازاج . منصور شیرازی . || زنی که با زن ن
پازام پورواژهنامه آزادپازام به معنی دایۀ پاک یا مادر پاک است، و پازام پور یعنی فرزندِ مادرِ پاک. پازام پور نام فامیل بعضی از خانواده ها در خراسان است.
پازاجلغتنامه دهخداپازاج . (اِ) پازاچ . (رشیدی ). دایه ٔ شیردهنده . مرضعه . (برهان ) : بناز، مادر ایام طفل بخت ترابزرگ میکند اندر کنار چون پازاج . منصور شیرازی . || زنی که با زن ن
پیش نشینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه پیش کسی بنشیند.۲. کسی که نزدیک چیزی یا جایی بنشیند.۳. [قدیمی] = پازاچ
مامافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را میگیرد و زائو را پرستاری میکند؛ ماماچه؛ مامناف؛ بازاج؛ پازاچ؛ پیشنشین؛ قابله.۲. مادر.
دایهلغتنامه دهخدادایه . [ی َ / ی ِ ] (اِ) (فارسی است و در لغت عرب آنرا عربی گیرند). مُرضعه . حاضنه . ظئر. ظاغیة. (منتهی الارب ). غاذیة. (ملخص اللغات ). پازاج . پازاچ . زن که بچه