پارکابیلغتنامه دهخداپارکابی .[ رِ ] (اِ مرکب ) مقدار قلیل . چه پا بمعنی خوار و ذلیل و زبون و رکابی طبقچه خرد است . (غیاث اللغات ).
پارکابیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشاگرد رانندۀ اتوبوس که روی رکاب میایستد و مراقب سوار و پیاده شدن مردم است و یا بلیتها را میگیرد.
پارکاب برداشتنلغتنامه دهخداپارکاب برداشتن . [ رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سواری کردن باشد. (تتمه ٔ برهان ).
پردیس آبی،پارک آبیwater parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی وسیع شامل چندین استخر متفاوت همراه با تجهیزات تفریحی و ورزشی متناسب با فعالیتهای گوناگون برای شناگران و بازدیدکنندگان
پارابلغتنامه دهخداپاراب . (اِ مرکب ) زراعتی که به آب چشمه و کاریز ورودخانه و مانند آن کنند مَسقوی . آبی . مقابل دیم .
رکابیلغتنامه دهخدارکابی . [ رِ ] (ص نسبی ) اسب جنیبت . کتل . (فرهنگ فارسی معین ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ).اسب جنیبت را نامند. (فرهنگ جهانگیری
پارکاب برداشتنلغتنامه دهخداپارکاب برداشتن . [ رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سواری کردن باشد. (تتمه ٔ برهان ).
جراحیلغتنامه دهخداجراحی . [ ج َرْ را ] (اِخ ) نام یکی از بلوک توابع فلاحیه است . مؤلف مرآت البلدان آرد: از بلوک توابع فلاحیه و مشتمل بر چند قریه ٔ کوچک است . زبان رعایای آنجا بو