پاره کردنگویش اصفهانی تکیه ای: bederni / pâra bekeri طاری: ârgürây(mun) طامه ای: pâra kardan/ǰer dâɂan طرقی: hevardmun کشه ای: hevardmun نطنزی: tika kardan
پاره کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcleave, cut, lacerate, pull, rend, rupture, sever, slash, split, sunder, tear
هتکلغتنامه دهخداهتک . [ هََ ت َ ] (اِ) کلمه ٔ عامیانه ای است که در اینگونه ترکیب ها: هتک کسی را پاره کردن یا هتکش پاره شد، و از این قبیل به کار میرود و مراد کون است و معمولاً د
چولیلغتنامه دهخداچولی . [ چ َ / چُو ] (ص نسبی ) در نسبت کلمه ای است که در اعلام ربودن چیزی بکار رود. و یا تباه کردن آن . || (حامص ) و متعاقب پاره کردن بادبادک و احیاناً بر هم زد
ریختنلغتنامه دهخداریختن . [ ت َ ] (مص ) روان کردن و جاری کردن مانند ریختن آب در ظرف و ریختن خون . (از ناظم الاطباء). لازم و متعدی آید. (یادداشت مؤلف ). سرازیر کردن مایع از ظرفی
زهرهلغتنامه دهخدازهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) پوستی باشد پرآب که بر جگر آدمی و حیوانات دیگر چسبیده است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و به عربی مراره گویند.(انجمن آرا) (آنندرا
کفشلغتنامه دهخداکفش . [ ک َ ] (اِ) معروف است که پای افزار باشد و معرب آن کوث است . (برهان ). پاپوش و افصح کوش به «واو» است و معرب آن کوث است و در قدیم بزرگان کفش زرینه پوشیده ا