پاده گکواژهنامه آزاد(مناطق مرکزی افغانستان) نوعی درخت بید که برگ های کوچک دارد و در برابر کم آبی مقاوم است.
پادهلغتنامه دهخداپاده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است به چهار فرسنگ ونیمی شمال و مغرب کازرون . || موضعی است به جنوب غربی سمنان .
پادهلغتنامه دهخداپاده . [ دَ / دِ ] (اِ) گله ٔ خر و گاو. (برهان ) : ماده گاوان پاده اش هر یک شاه پرور بود چو پرمایون . فرالاوی .به غور چون تو بود پاده ای به یک من آردبه هند چون
پادهلغتنامه دهخداپاده . [ دَ / دِ ] (اِ) گله ٔ خر و گاو. (برهان ) : ماده گاوان پاده اش هر یک شاه پرور بود چو پرمایون . فرالاوی .به غور چون تو بود پاده ای به یک من آردبه هند چون
پاده بانلغتنامه دهخداپاده بان . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) گله بان . شبان . چوپان . || پاسبان . نگاهبان .
بادپیمایلغتنامه دهخدابادپیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف ) یاوه گوی . بیهوده گوی . || مردم پاده پرست . (ناظم الاطباء). || زلف تابدار. (ناظم الاطباء). رجوع به بادپیما و باد شود.
شبانلغتنامه دهخداشبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آر
کلوکلغتنامه دهخداکلوک . [ ک َ ] (اِ) کودک بود امرد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303). پسر امرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). امرد بی حیا که کنگ نیز گویند. (فرهنگ رشی