پاده بانلغتنامه دهخداپاده بان . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) گله بان . شبان . چوپان . || پاسبان . نگاهبان .
باند پایهbasebandواژههای مصوب فرهنگستانشکلی از مدولهسازی که در آن نشانکهای دادهها بهطور مستقیم و بدون تقسیم بسامد در رسانۀ انتقال تپبندی میشوند
شبانلغتنامه دهخداشبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آر
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (ص ، اِ) همریشه ٔ شبان در پهلوی شوپان در جغتایی کوپان (با واو مجهول ) و چوبان (با واو مجهول و باء). (حواشی برهان چ معین ). نگهبان گوسفندان و گاوان . کسی
پاسبانلغتنامه دهخداپاسبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از پاس و بان حافظ، حارس .) حارس . (مهذب الاسماء). آنکه شب بدرگاه ملوک پاس دارد. (صحاح الفرس ). نگاهبان . نگهبان . قراول . یَزَک .ج
پارهلغتنامه دهخداپاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج
محبسلغتنامه دهخدامحبس . [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (ع ص ) کسی که مِحبَس (پرده ٔ بانقش ) را به روی فراش میگستراند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حبس کننده ٔ عین و تسبیل کننده ٔ ثمره