پادزهرلغتنامه دهخداپادزهر. [ زَ ] (اِ مرکب ) (از: پات پهلوی ، ضد. مقابل + زهر، سم ّ)مقاوم سم . (بحر الجواهر). فادزهر. پازهر. تریاق . تریاک . مَسوس . بادزهر. نوشدارو. زهردارو. شفاد
پادزهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر، پادزیست، آنتیبیوتیک، آنتیبادی تببر، مسکن محلول ضدعفونی، ضدعفونی کننده، میکروبکش، آنتیسپتیک، پرمنگنات، ساولن، دتول، بتادین، آباکسیژنه
پازهرلغتنامه دهخداپازهر. [ زَ ] (اِ مرکب ) پادزهر : سخن زهر و پازهر و گرم است و سردسخن تلخ و شیرین و درمان و درد. بوشکور.نه هر که دارد پازهر زهر باید خورد. ابوالفتح بستی .که پازه