پادلغتنامه دهخداپاد. (اِ) پاس . || نگاهبان . پاسبان . || پائیدن . دوام . ثبات . (برهان ). || سامان و دارندگی . || بزرگ و عمده . (برهان ). و باز صاحب برهان گوید پادشاه مرکب از این کلمه و شاه است . || تخت . اورنگ . (برهان ). پات .سریر. || شستن و پاک کردن . (جهانگیری ).
هت هتلغتنامه دهخداهت هت . [ هََ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهة فلاتقل له هت هت ، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار
پادَرَختىگویش بختیاریپادرختى:میوههایى که به سبب وزش باد، کم قوه بودن زمین و درخت، نوک زدن پرندگان و یا بیش از حد رسیدن میوه پاىِ درخت ریخته باشد.
پادَرَختىگویش بختیاریپادرختى:میوههایى که به سبب وزش باد، کم قوه بودن زمین و درخت، نوک زدن پرندگان و یا بیش از حد رسیدن میوه پاىِ درخت ریخته باشد.
پاداش دهندهلغتنامه دهخداپاداش دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دَیّان . (مهذب الاسماء). آنکه پاداش دهد. جزادهنده . مکافات کننده .