پاتپراسلغتنامه دهخداپاتپراس . [ ت ِ ] (اِ) به لغت زن-د و پازند، جزا و مکافات بدی را گویند. (برهان قاطع). اصل پهلوی این کلمه پاتفراس و معادل اوستائی آن پئی تی فرَث َ و در پارسی باست
پاترالغتنامه دهخداپاترا.(اِخ ) محلی خرم و نَزه در لیکیه نزدیک مصب ّ رود اکسانتوس برابر جزیره ٔ رُدِس . (از قاموس کتاب مقدّس ).
پاتراسلغتنامه دهخداپاتراس .(اِخ ) شهری است در یونان (مُرِه ) دارای 64000 تن سکنه ، واقع در کنار خلیجی به همین نام بساحل ایونی و انگور کُرَنت از آنجاست .
پاتریالغتنامه دهخداپاتریا. (اِخ ) دریاچه ای به ایتالیا نزدیک خلیج گائت که بوسیله ٔ تنگه ای بدان متصل شود. این دریاچه دارای هفت هزار گز طول و سه هزار گز عرض است و ماهی بسیار دارد.
پاتریارشلغتنامه دهخداپاتریارش . (اِخ ) نامی که درتورات به نخستین رؤسای خانواده ها میدادند. || شیوخ و آباء. || لقب رئیس کلیسای یونانی و بعض کلیساهای دیگر. و بطْریق معرّب آن است .
بطریرکلغتنامه دهخدابطریرک . [ ب َ ری رَ ] (معرب ، اِ) بطرک . از یونانی پاتریارشس . بمعنی رئیس آباء مرکب از پتریا (اهل و کسان پدر) و ارش (رأس ، اول ). (تفسیر الالفاظ الدخیلة فی ال
خشایارشالغتنامه دهخداخشایارشا. [ خ َ ] (اِخ ) خشایارشا پسر داریوش کبیر پادشاه ایران است مادر او آتس سا دختر کوروش بزرگ بود و در سن 35 سالگی بتخت نشست . (486 ق .م .). چون خشایارشا بت
پاتپراسلغتنامه دهخداپاتپراس . [ ت ِ ] (اِ) به لغت زن-د و پازند، جزا و مکافات بدی را گویند. (برهان قاطع). اصل پهلوی این کلمه پاتفراس و معادل اوستائی آن پئی تی فرَث َ و در پارسی باست
پاترالغتنامه دهخداپاترا.(اِخ ) محلی خرم و نَزه در لیکیه نزدیک مصب ّ رود اکسانتوس برابر جزیره ٔ رُدِس . (از قاموس کتاب مقدّس ).
پاتراسلغتنامه دهخداپاتراس .(اِخ ) شهری است در یونان (مُرِه ) دارای 64000 تن سکنه ، واقع در کنار خلیجی به همین نام بساحل ایونی و انگور کُرَنت از آنجاست .