پاتولغتنامه دهخداپاتو. (اِ) خانه ٔ عطارد و آن برج جوزا و سنبله است . || خانه ٔ بهرام (مریخ ) وآن برج حمل و عقرب باشد. (برهان قاطع) : گر تیر فلک عرض دهد منصب کلکش بی آب شود خنجر
پاتوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ظرف گلی بزرگ که گندم یا جو در آن بریزند.۲. خانۀ عطارد.۳. خانۀ مریخ.
پاتوراژلغتنامه دهخداپاتوراژ. (اِخ ) بلده ای به بلژیک دارای 11600 تن سکنه . مصنوعات آن سفالینه و جامه های سپید.
پاتوغلغتنامه دهخداپاتوغ . (اِ مرکب ) (از:«پای » فارسی ، بمعنی محل و جای + توغ ترکی ) و آن نیزه ٔ کوتاهی است که دُم اسب بر سر آن بندند و بر فراز آن گوئی زرین آویزند و پیشاپیش حکام
پاتوغدارلغتنامه دهخداپاتوغدار. (نف مرکب ) کسی که در پاتوغ سمت پیشوائی و ریاست دارد و او به صفات شجاعت و عفت متصف است .
پاتوراژلغتنامه دهخداپاتوراژ. (اِخ ) بلده ای به بلژیک دارای 11600 تن سکنه . مصنوعات آن سفالینه و جامه های سپید.