پاتلغتنامه دهخداپات . (اِ) اورنگ . سریر. تخت . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ). || نوعی از زیان و باختن در شطرنج از قبیل لات و مات . نماندن بهره برای حریف شطرنج و بازنده شدن او.
پاتابهلغتنامه دهخداپاتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) پاپیچ . چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک . بادیج .- پاتابه باز کردن در جائی ؛ رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القا
پاتابه فروشلغتنامه دهخداپاتابه فروش . [ ب َ / ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ پاتابه و مچ پیچ . لوّاف . (مهذب الاسماء).
پاتارنلغتنامه دهخداپاتارن . [ رَ ] (اِخ ) نامی است که در قرون وسطی در اروپا خاصه در ایتالیای شمالی به اعضاء فرق مخالفین کلیسا و اهل ردّه میدادند.
پاترولغتنامه دهخداپاترو. (اِخ ) اُلیویه . وکیل دعاوی فرانسوی از دوستان بوالو. او بشکرانه ٔ عضویت آکادمی فرانسه خطابه ای بدانجا ایراد کرد و خطابه ٔ او مورد توجه دیگر اعضاء شد و ای
پاتالی پوترالغتنامه دهخداپاتالی پوترا. (اِخ ) شهری در هندوستان پایتخت سلسله ٔ ماگادها و از قرن سوم پیش از میلاد مسیح تا قرن پنجم میلادی کرسی مذهبی پیروان بودا بود و امروز آن را پاتنا گو
patدیکشنری انگلیسی به فارسیپات، چونه، دست زدن اهسته، قالب، اهسته دست زدن به، نوازش کردن، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن، بطور مناسب، ثابت، بهنگام، بموقع
پاترسلغتنامه دهخداپاترس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخویف طفل و عبد و اَم-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک ، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن ).
پاتابهلغتنامه دهخداپاتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) پاپیچ . چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک . بادیج .- پاتابه باز کردن در جائی ؛ رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القا
پاتابه فروشلغتنامه دهخداپاتابه فروش . [ ب َ / ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ پاتابه و مچ پیچ . لوّاف . (مهذب الاسماء).