پابه رکابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که پا در رکاب اسب گذاشته و در حال سوار شدن است؛ آمادۀ سوار شدن بر مرکب و به راه افتادن.۲. [مجاز] زودگذر؛ ناپایدار؛ موقتی.
پابه پافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. قدمبهقدم.۲. [مجاز] برابر.۳. [مجاز] همراه. پابهپا بردن: (مصدر متعدی) دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن. پابهپا کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. اینپا
نوخطلغتنامه دهخدانوخط. [ ن َ / نُو خ َطط / خ َ ] (ص مرکب ) معشوق خطنودمیده . (غیاث اللغات ).جوان نوخاسته که خطش نودمیده باشد. (آنندراج ). امردی که تازه پشت لب وی سبز شده باشد. (
نهلغتنامه دهخدانه . [ ن ُه ْ ] (عدد، ص ، اِ) یکی از اعداد فرد که بلافاصله پس از هشت می آید، یعنی هشت بعلاوه ٔ یک . و به عربی تسعه گویند. (ناظم الاطباء) عدد اصلی بین هشت و ده .
رکابلغتنامه دهخدارکاب . [ رِ ] (ع اِ) شتران که بدان سفر کرده شود (واحد ندارد) یا واحد آن راحلة است . ج ، رُکُب و رِکابات و رَکائِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شتر که واح
نامی کرمانشاهیلغتنامه دهخدانامی کرمانشاهی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر کرمانشاه است . هدایت آرد: «از اجله ٔ شعرای این عهد بوده و مداحی حکام آن بلده [ کرمانشاه ]را مینموده » . او
هوا خوردنلغتنامه دهخداهوا خوردن . [ هََ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) استنشاق هوا. فروبردن هوای پاک به درون ریه ها. هواخوری .- هوا خوردن باده ؛ کنایه از زایل شدن کیفیت شراب است ، چه