شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س
پائیزلغتنامه دهخداپائیز. (اِ) خزان . خریف . برگ ریزان . تیر. تیرماه . بادبیز. بادبز. سفیدبری . (برهان ). و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس . سومین فصل سال . و ک
پایزلغتنامه دهخداپایز. [ ی ِ ] (اِ) مخفف پائیز است که فصل خزان و برگ ریزان باشد و با زای فارسی هم آمده است . (برهان ).
پچیزلغتنامه دهخداپچیز. [ پ َ ] (ص ) کهین . کمترین . کمینه . اصغر. احقر. محتمل است این صورت مصحف نچیز بمعنی ناچیز باشد.
پریزلغتنامه دهخداپریز. [ پ َ ] (اِ) فریاد. فغان . نعره : از پریزت چنان بلرزد کوه که زمین بومهن بلغزاند. حکیم علی فرقدی (از جهانگیری ).|| بیدگیا. (کازیمیرسیکی ) (شلیمر). || سبزه